آرامگاه کوروش بزرگ یکی از جاذبههای معروف سعادت شهر در استان فارس است که در شمال این شهر جای دارد. این آرامگاه جنبه تاریخی نیز دارد و در سطح دنیا بسیار معروف است و همهروزه گردشگران ایرانی و خارجی زیادی از آن بازدید میکنند.
فهرست مطالب
آرامگاه کوروش بزرگ که مقبره کوروش دوم هخامنشی ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر است، بنایی است بیپیرایه با معماری منحصربهفرد، که در فاصله حدود یک کیلومتری جنوب غربی کاخهای پاسارگاد قرار دارد. این بنا از همه سوی دشت مرغاب پیداست، بهویژه اگر از سمت جنوب غربی از راه باستانی گذر کرده و از تنگه بلاغی وارد دشت شویم، نخستین چیزی که جلبتوجه میکند آرامگاه کوروش است.
کوروش، فردی بزرگزاده بود و در سال ۵۹۹ پیش از میلاد، در خانوادهای با اصل و نسب به دنیا آمد. اینطور نوشتهشده است که مادر وی ماندانا، شاهزاده ماد و پدربزرگش آستیاگ (ایشتوویگو نام ایرانی وی و آستیاگ برگردان نام یونانی اوست)، آخرین شاه مادها بود. پدر وی نیز کمبوجیه اول، از شاهان انشان پارس بود و نیای وی به هخامنش بازمیگردد. هرچند در نسب کوروش به مادها تردیداتی به وجود آمده است؛ اما بسیاری از تاریخ نویسان هنوز این موضوع را قبول دارند. از تاریخ تولد کوروش، پادشاه ایران اطلاعی در دست نیست و نمیتوان بهیقین اعلام کرد که در چه تاریخی به دنیا آمده است. کودکی و شیوه بزرگ شدن کوروش حرف و حدیثهای بسیاری داشته است و بیشتر با افسانهها درآمیخته و رنگی از واقعیت ندارد.
چنانکه از منابع تاریخی برمیآید، کوروش برای رسیدن به پادشاهی ایران ابتدا انشان فارس و خوزستان را به تسخیر خود در میآورد و پایتخت حکومت را، که نام هخامنشی برای آن برگزیده است، به شوش منتقل میسازد. او که در اندیشه گسترش وسعت پادشاهی خود بود، رو بهسوی هگمتانه، پایتخت مادها در سال ۵۵۰ قبل از میلاد لشکرکشی میکند. وی با شکست ایشتوویگو شاه ماد، به دوران سلطنت مادها بر ایران خاتمه میبخشد و خود را شاه جدید ایران معرفی میکند. کوروش پس از فتح هگمتانه، مادها و پارسها را متحد کرده و پادشاهی نوین ایران را پایه میگذارد. مابین سالهای ۵۴۹ تا ۵۴۸ قبل از میلاد، سرزمینهای پارت، جرجان و احتمالاً ارمنستان توسط ارتش ایران به مرزهای پادشاهی هخامنشی اضافه می شود و اندکاندک یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ شکل میگیرد. مهمترین فتحی که کوروش بعد از این تاریخ و به سال ۴۵۶ قبل از میلاد انجام میدهد، فتح سارد، پایتخت لیدی است. او با این کار برای همیشه طومار این سرزمین و پادشاهی آن توسط کوروش در هم میپیچد. اما بزرگترین پیروزی و مشهورترین کشورگشایی که کوروش در دوران زندگی خود به سرانجام میرساند، بازگشایی دروازههای بابل، از ثروتمندترین شهرهای آن دوران به سال ۵۳۹ قبل از میلاد است. فتحی که نام کوروش را بهعنوان پادشاه آزادیبخش، صلحدوست و خردمند بر سر زبانها میاندازد و تا همیشه تاریخ اسم او را جاودانه میگرداند. در این نبرد که به جنگ بدون خونریزی معروف شده است، کوروش بدون درگیری و با استفاده از هوش و ذکاوت خود و بر پایه نارضایتی مردم از نبونید، پادشاه وقت بابل، وارد این شهر میشود و پیام صلح و دوستی و احترام به عقاید ایرانیان را در میان بابلیان میگستراند.
او در این نبرد دستور نوشتن منشور معروف حقوق بشر را میدهد و از یهودیان ساکن بابل دلجویی میکند. کوروش به آنها اجازه میدهد به خانه حقیقی خود در سرزمین کنعان بازگردند و برای خود کنیسه بسازند. پایان داستان زندگی کوروش بهمانند روایتهای تولد او در هالهای از ابهام است. برخی متون تاریخی بیان کردهاند که وی در سال ۵۲۹ قبل از میلاد در جنگ با سکاها و ماساگت ها کشته شد و بعضی نیز نوشتهاند که او در سرزمین مادری خود، ایران به مرگ طبیعی از دنیا رفت و در آرامگاهش در پاسارگاد دفن شد.
از آن جایی که قدمت آرامگاه کوروش و تاریخچه سلسله هخامنشی در ایران به زمانهای بسیار دور و بیش از ۲۵۰۰ سال پیش بازمیگردد و از طرفی تاریخ نوشتاری مدونی از این پادشاهی باقی نمانده، اظهارنظر در مورد تاریخچه، دلیل و زمان ساخت آثار آن کاری بس دشوار و سخت است.
با تمام این تفاصیل و بر اساس منابع مختلف، پیشینه ساخت آرامگاه کوروش، نه به زمان بعد از مرگ او که در واقع به هنگام حیاتش بازمیگردد. آنچه از روایات مختلف برمیآید، کوروش خود به هنگام سلطنت دستور ساخت مقبرهاش را میدهد و بهفرمان او این آرامگاه در میان باغ و کاخ پاسارگاد بنا میشود.
زمانی که اسکندر مقدونی (در حدود سالهای ۳۳۰ قبل از میلاد) به خاک ایران حمله میکند، بعد از گذر از تخت جمشید، در میانه راه تصرف کشورمان به پاسارگاد نیز سر میزند. امری که موجب میشود باغ پاسارگاد و سازههای زیبای آن سرنوشتی مشابه تخت جمشید پیدا کنند و در آتش خشم و کینه سربازان اسکندر بسوزند. سپاهیان اسکندر حتی به مقبره کوروش نیز رحم نکرده و اشیا، لوحها و کتیبههای آن را غارت میکنند. در جریان این حمله به پاسارگاد، اریستوپولوس، از همراهان اسکندر مقدونی در لشکرکشی وی به ایران، از آرامگاه کوروش توصیفی کامل ارائه میدهد و آریان در کتاب آنایاسیس اسکندر توضیحات او را چنین ثبت میکند:
“قسمتهای پایینی آرامگاه از سنگهایی تشکیلشده بود که به شکل مربع بریدهشده بودند و در کل یک قاعده مستطیلی شکل را تشکیل میدادند. بالای آرامگاه یک اتاق سنگی بود که یک سقف و یک در داشت و بهقدری باریک بود که مردی کوتاهقد به سختی میتوانست داخل اتاق شود. در داخل اتاق تابوتی طلایی وجود داشت که پیکر کوروش را داخل آن قرار داده بودند. یک نیمکت نیز با پایههایی از طلا در کنار تابوت قرار داشت. یک پرده بابلی، پوشش آن (احتمالاً نیمکت) بود و کف اتاق نیز با فرش پوشانده شده بود. یک شنل آستیندار و سایر لباسهای بابلی روی آن قرار داشتند. شلوارها و جامههای مادی در اتاق یافت میشد، بعضی تیره و بعضی به رنگهای دیگر بودند. گردنبند، شمشیر، گوشوارههای سنگی با تزیینات طلا و یک میز نیز در اتاق بودند. تابوت کوروش بین میز و نیمکت قرار داشت. در محوطه آرامگاه یک ساختمان کوچک برای روحانیون وجود داشت که وظیفه نگهداری آرامگاه کوروش را بر عهده داشتند.”
آنگونه که آریان در نوشتههای خود شرح داده است، در زمان فرمانروایی کمبوجیه، مغانی که وظیفه نگهداری از آرامگاه را داشت، هرماه سهمیهای که شامل یک گوسفند، مقدار مشخص شدهای خوراکی برای یک روز و یک اسب از شاه برای قربانی کردن در محضر آرامگاه کوروش دریافت میکردند.
پس از غارت و تخریبهایی که سربازان ارتش مقدونی به آرامگاه وارد کردند، اسکندر مقدونی دستور داد تا مقبره را تعمیر کرده و عاملان این تعرض را مجازات کنند. آنطور که هکل و یاردی گفتهاند و بر اساس نقلقولی که پلوتارک بیان کرده است، این کار اسکندر نه از روی علاقه و نه از روی خیراندیشی که حرکتی سیاسی بود. او با این کار میخواست خود را جانشین مشروع پادشاهان هخامنشی معرفی کند.
پس از ورود اسلام به ایران نیز مقبره کوروش همچنان عزت و احترام خود را حفظ کرد اما نام فردی که در این آرامگاه خوابیده بود، اندکاندک از خاطرهها پاک شد. طی سالیان، این آرامگاه نه بهعنوان محل دفن کوروش بزرگ، پادشاه هخامنشی، که بهعنوان مقبره مادر سلیمان در یاد مردم باقی ماند. دلیل این امر نیز از طرفی گسترده شدن تعالیم اسلامی و غالب شدن این بخش از تاریخ و آموزههای آن در ذهن مردم و عدم وجود تاریخی مکتوب که با قاطعیت این مکان را به کوروش منسوب کند، بود. مکانی که “مشهد مادر سلیمان” خوانده میشد و در داستانها و روایتها آمده بود که حضرت سلیمان مادر خود را در این مکان دفن کرده است.
به هنگام حکومت و فرمانروایی اتابکان بر سرزمین فارس، سرزمین ایران، مُلک سلیمان خوانده شد و تخت جمشید و پاسارگاد در نظر این پادشاهان اهمیت پیدا کرد. سعد بن زنگی به سال ۶۲۰ یا ۶۲۱ هجری قمری (۶۰۱ یا ۶۰۲ هجری شمسی) برای محافظت از مقبره کوروش (که در آن زمان از این مکان بهعنوان مشهد مادر سلیمان یاد میشد)، ستونها و سنگهای کاخهای پاسارگاد را به اطراف آرامگاه منتقل کرده و مسجد جامعی با نام مسجد اتابکی پیرامون آن ساختند. آنها این ستونها را در فواصل نامنظمی (۱۰، ۱۱ و ۱۲ متری) به شکلهایی متفاوت قرار دادند و هیچگونه نکات معماری اسلامی و مهندسی را در ساخت آن رعایت نکردند. در ورودی این مسجد به سمت غرب باز میشد و بر بالای آن کتیبهای با این مضمون وجود داشته است:
“الاماره المسجد الجامع الملک العادل العالم المعید…والاسلام المسلمین ملک سلیمان سلغرسلطان سعدبن زنگی اتابک ناصر امیرالمؤمنین خلدالله سلطانه …عشرین …”
سنگهای ستونهای ایوان شرقی و غربی این مسجد از قصر بار عام و ستونهای ایوان شمالی از قصر اختصاصی کوروش برداشتهشده بود. در داخل اتاق آرامگاه، در سمتی که قبله قرار داشت، محراب کوچکی در زمان اتابک سعد زنگی ایجاد و در حاشیه دور آن، چهار آیه اول سوره فتح با خط ثلث معمولی کندهکاری شد. سنگهای مورد استفاده در این مسجد در سال ۱۳۵۰ هجری شمسی بهجای اصلی خود بازگردانده شدند.
رابرت کرپورتر انگلیسی در محدوده سالهای ۱۱۹۶ تا ۱۲۰۴ هجری شمسی از آرامگاه کوروش بازدید کرد و به این موضوع پی برد که این بنای شکوهمند نه مقبره مادر سلیمان که آرامگاه کوروش کبیر است. هرچند پیش از او جیمز موریه، طی تحقیقات و مستنداتی به این نتیجه رسیده بود که این آرامگاه، همان مقبره کوروش است اما بعدها نظر خود را تکذیب و اعلام کرد که محل دفن کوروش نه شهر پاسارگاد و دشت مرغاب که در شهر فسا، شهری در ۱۳۵ کیلومتری شرق شیراز قرار دارد. بعد از آن مهمترین فردی که بر آرامگاه کوروش بودن این سازه مهر تأیید زد، گروتفند، پژوهشگر و رمزگشای باستانشناسی است. وی که در خوانش زبانهای باستانی و کتیبههای مختلف مهارت و دانش فراوان داشت، با مطالعه کتیبههای موجود در مقبره و کنار هم گذاشتن شواهد، اینکه این سازه مقبره مشهدِ مادرِ سلیمان است را رد و به قطعیت بیان کرد که این بنا، آرامگاه کوروش است. به سال ۱۸۲۱ میلادی (۱۱۹۹ هجری شمسی) کلودیوس جیمز ریچ در نوشتههای خود چنین مینویسد که:
“به عقیده من این بنا باید آرامگاه برترین، درخشانترین و جذابترین فرمانروای مشرق زمین یعنی کوروش باشد.”
فرد دیگری که از آرامگاه کوروش با عنوان اصلی خود یاد کرده، پاسکال کوست فرانسوی است. وی طی سفر خود به ایران و فارس به سال ۱۸۴۰ میلادی (۱۲۱۸ هجری شمسی) از این دشت وسیع بازدید کرد و این مقبره را محل دفن کوروش دانست. ویلیامز جکسون نیز از دیگر افرادی است که به دنبال یافتن حقیقت مقبره کوروش بوده و در مورد تلاشهایش اینچنین توضیح داده است:
“من از دیر زمانی پیش به روایات نویسندگان یونانی و لاتین در باب مرگ کوروش و توصیفات آنان از مقبره او راغب بودم. سالها قبل مقدار زیادی از وقتم را به تحقیق درباره این سؤال مجادله انگیز اختصاص دادم که آیا این عمارت که اهالی آن را قبر مادر سلیمان یا مسجد مادر سلیمان مینامند واقعاً مقبره و آرامگاه شاهنشاه بزرگ هخامنشی است یا نه. پس از مطالعه دقیق و بیطرفانه گواهیهای نویسندگان قدیم در باب مطلب، و بازدید کامل از محل و ساختمان، در سه نوبتی که فرصت دست داد، معتقد شدم که در این باره هیچ تردیدی نباید به خرج داد و باید این نظر شایع را پذیرفت که آنجا مقبره مؤسس دولت هخامنشی است.”
چنین شد که اندکاندک آرامگاه کوروش به نام حقیقی خود بین مردم و محققین شناخته شد و پژوهشها و بررسیهای گستردهتری در مورد این مکان و بناهای اطراف آن انجام شد.
شکل کلی معماری آرامگاه، از سکوهایی تشکیلشده که بنای اصلی بر روی آن قرار گرفته است. کل سازه آرامگاه (به همراه پلکانها) ارتفاعی بیش از ۱۱ متر و مساحتی بهاندازه ۱۵۶ مترمربع داشته و شش پله، یک اتاق اصلی و سقفی شیروانی دارد. شکلی از ساختوساز که قسمت سکودار در آن، تداعیکننده بناهای آیینی مانند معبد چغازنبیل در خوزستان و قسمت اتاق با سقف شیروانی، یادآور سازههای مهاجران آریایی در شمال ایران است. سنگهای آهکی سفیدرنگ که تا اندازهای متمایل به زرد هستند و بهاحتمالزیاد از معدن سیوند (در ۳۰ کیلومتری پاسارگاد) برداشتشدهاند، سنگ بنای آرامگاه کوروش را شکل میدهند. سنگهایی که بیش از ۲۵ قرن در برابر باد، باران و تاریخ دوام آوردهاند تا امروز بهمانند نگینی در میان دشت پاسارگاد خودنمایی کنند.
در مورد سبک معماری آرامگاه کوروش نظرات مختلفی بیانشده است. برخی بر این نظر هستند که این شکل از ساختوسازها از معماری یونانی آسیای صغیر، میانرودی، مصری، عیلامی و ایرانی اصیل نشأت گرفته است.
بهرام فرهوشی در زمینه پوشش خرپشته آرامگاه کوروش نوشته است که قبرهای نخستین آریاییها که در سیلک کاشان سکونت داشتند نیز به این شیوه پوشانده شدهاند.
ساختار کلی آرامگاه از دو قسمت تشکیلشده، قسمت نخست بهصورت سکویی شش پلهای است و اساس بنا بر روی آن قرار گرفته است و ریشه در بناهای آیینی همانند معبد ایلامی چغازنبیل دارد. قسمت دوم نیز بهصورت اتاقکی با سقف شیبدار است که روی قسمت نخست اجراشده و یادآور سنتهای معماری مهاجران آریایی است. در ساخت این سازه باوجود چنین سنگهای بزرگ و گرانی از هیچگونه ملاتی استفادهنشده است. راز سرپا ماندن این بنا تا به کنون، در استفاده از بستهای فلزی دمچلچلهای (بهاحتمالزیاد از جنس بست های آهنی و سربی) است که در میان معماران آن روزگار طرفداران بسیاری داشته و سنگها را به هم متصل میکرد. اما متأسفانه طی سالیان گذشته تقریباً تمام این بست ها از جای کنده و برده شدند. این امر باعث میشد تا گودیهایی بر روی بنا ایجاد و از استقامت آن کم شود. برای رفع این مشکل علیرضا شاپور شهبازی به همراه تیم تحت سرپرستی خود، گودیها را بهوسیله سنگهایی که از معدن سیوند آورده شده بود، تعمیر کردند.
همچنین لازم به ذکر است که افرادی که امروزه از آرامگاه کوروش بازدید میکنند، تنها بنایی سکودار به همراه اتاقی بر بالای آن میبینند و بیش از این چیزی در اطراف بنا مشاهده نمیکنند؛ اما از سفرنامهها و گزارشهایی که از قدیم برای ما به یادگار مانده، به نظر میرسد شکل ظاهری بنا همیشه اینگونه نبوده است. آنهایی که در قرن نوزدهم از آرامگاه دیدن کردهاند در مشاهداتشان آوردهاند که ستونهایی دورتادور بنا وجود داشته است؛ هرچند امروزه اثری از این ستونها نیست. ازجمله افرادی که در گزارشهایش از این ستونها سخن به میان آورده فرانتس هاینریش وایسباخ محقق و خاورشناس آلمانی است. او اواخر قرن نوزدهم میلادی به ایران و پاسارگاد سفری داشت و بازدیدش از این بنا را به این شرح توصیف کرد:
“سه طرف آرامگاه را ۲۲ ستون احاطه کردهاند. اثراتی از دیواری دو لایه که ستونها را احاطه کرده است، دیده میشود. طول هر یک از ردیف ستونهایی که مقابل هم قرار گرفتهاند ۳۰ متر و طول ردیف ستونهایی که به این دو ردیف عمود است ۳۲ متر است. طول دو ردیف مقابل هم از دیوار داخلی ۳۵ متر و طول بخش دیگر از دیوار داخلی ۴۲ متر است. در اینکه دیوار خارجی از ابتدا وجود داشته است، شک و تردید هست. دیوار خارجی دیوار عظیمی است که باقیماندههایی از یک دروازه بدان تکیه کرده است.”
پیش از وایسباخ، کرپورتر (که کشف آرامگاه کوروش بودن این بنا را به او نسبت میدهند) در یادداشتهایش دیدههای خود را چنین شرح داده است:
“یک منطقه وسیع که محدوده آن بهوسیله پایه ۲۴ ستونِ گِرد، مشخصشده است، ساختمان (آرامگاه) را بهمانند یک مربع در میان گرفته است. قطر هر ستون ۳ پا و ۳ اینچ (تقریباً ۹۹ سانتیمتر) است. هر ضلع مربع توسط ۶ ستون کامل میشود که فاصله هر ستون از ستون کناریاش ۱۴ پا (تقریباً ۴٬۲۷ متر) است. ۱۷ ستون هنوز ایستاده هستند، ولی دوروبرشان انباشته از آشغال است، و خامدستانه توسط دیواری گِلی به هم وصل شدهاند.”
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، آرامگاه از سکوهایی تشکیل شده که بنای اصلی بر روی آن قرار گرفته است و از طریق شش پله، میتوان به آن که یک اتاق اصلی دارای سقفی شیروانی است، دست یافت. در ادامه به معرفی و بررسی آنها پرداخته خواهد شد:
اندازه، ترتیب و جنس سکوها (پلکانهای مقبره) به این شرح است:
سکوی اول در اصل ۱۶۵ سانتیمتر ارتفاع داشته اما ۶۰ سانتیمتر از آن نتراشیده و پنهان است که موجب میشود تنها ۱۰۵ سانتیمتر از کل پله دیده شود.
پله دوم و سوم نیز ۱۰۵ سانتیمتر دارد اما اندازه پلکانهای چهارم، پنجم و ششم به میزان ۵۷.۵ سانتیمتر کاهش مییابد. پهنای پلهها نیم متر است و زمانی که به سکوی ششم میرسیم ابعاد آن در حدود ۶.۴۰ در ۵.۳۵ متر میشود. این همان قاعده اتاق آرامگاه است. بهطورکلی، تمام بخشهای بیرونی در هفت طبقه بر رویهم قرارگرفتهاند و به نظر میرسد نشانی از عدد هفت مقدس داشته باشند.
اتاق آرامگاه با ابعاد ۳.۱۷ متر طول، ۲.۱۱ متر عرض و ۲.۱۱ متر ارتفاع ساختهشده است. دیوارهایی ضخیم دارد که ضخامت آنها به ۱.۵ متر نیز میرسد. چهار ردیف سنگ تراشیده آن، بهدقت بر رویهم قرار گرفته است و سازه زیبای آرامگاه را به وجود آوردهاند که ردیفهای اول و دوم از دو ردیف بالایی بلندتر ساختهشدهاند. آورده شده است که در قدیم، دری دو لنگه در ضلع شمال غربی اتاق وجود داشته که به شکل کشویی باز میشده است؛ اما اکنون نشانی از آن وجود ندارد. آنچه بهعنوان ورودی فرد را به درون بنا هدایت میکند، مدخلی با ۷۸ سانتیمتر عرض و ۱۴۰ سانتیمتر ارتفاع است که آستانهای عمیق و تاریک دارد. در هر سمت این ورودی، فرورفتگی کوچکی برای پاشنه در دیده میشود. این دو شیار که در یک سمت، عمقی ۱۶ سانتیمتری و در سمت دیگر عمقی ۱۰ سانتی دارد، دو لنگه درِ ورودی را در خود جای میداده و به سمت داخل باز میشدند.
دو تختهسنگ گران (سنگینوزن) کف اتاق آرامگاه را تشکیل دادهاند. بر طبق گزارشهای مکتوب جرج کرزن از سال ۱۸۹۲ میلادی (۱۲۷۰ هجری شمسی) تختهسنگ بزرگتر بهواسطه حفاری و یافتن اینکه در زیر آنچه چیزی قرار دارد، آسیبدیده است.
پیشانی اتاق (مثلث بالای درگاه) بهوسیله گُلی زیبا تزیینشده است که مرور زمان، تا حد زیادی جلوه آن را از میان برده است. این گل زیبا به شکل خورشید از نمادهای کوروش بوده است. سقف آرامگاه از درون صاف و ساده ساختهشده است اما از بیرون شکلی شیروانی دارد. بهمانند کل بنا، سقف نیز سنگی است و دو سنگ سنگین و با عظمت زیبایی سازه را تکمیل کردهاند. بر روی این دو، یک سنگ هرمی با قاعده ۶.۲۵ متر در ۳ متر و ضخامت نیم متر قرار دارد و گفتهشده درگذشته روی آن با سنگی دیگر پوشیده شده است که اکنون نشانی از آن نیست.
در میان سقف گودی وجود دارد که به نظر میرسد برای سبک شدن و بهتر جابهجا کردن سنگهای سنگین (بهمانند سنت هخامنشیان در اجرای این کار) انجامشده است. فرصت الدوله شیرازی از افرادی است که به وجود این فضای خالی مابین سقف داخلی و سقف شیب بامی پی برد و اینچنین فکر میکرد که این مکان برای دفن مرده ایجادشده است.
قسمتی که فرصت شیرازی در مورد آن سخن میگوید، گودی به طول ۴.۷۵ متر عرض و ۸۵ سانتیمتر عمق است. از آنجاییکه سوراخی به این شکل در میان سقف میتوانست استحکامش به خطر بیندازد، بنابراین آن را دو تکهای ساختند. درگذشته بسیاری بر این عقیده بودند که این فضای خالی مکانی برای قرار گرفتن یک یا دو تابوت بوده است. این اتاقک درواقع محل نگهداری کالبد کوروش بوده است که پس از مرگ، پیکرش را درون تابوتی زرین به همراه وسایل شخصی ازجمله ردا و جنگافزارش در اتاقک آرامگاه قرار دادهاند.
پس از شناسایی مقبره کوروش، کار مرمت و مراقبت از آن و دیگر سازههای مجموعه پاسارگاد آغاز شد. این مجموعه یک بار در سال ۱۳۵۰ هجری خورشیدی برای آمادهسازی جشنهای ۲۵۰۰ ساله و یک بار در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۷ هجری شمسی بازسازی شد. علی سامی در سال ۱۳۵۰ هجری شمسی (رییس وقت موسسه باستانشناسی تخت جمشید) کار مرمت آرامگاه کوروش را بر عهده گرفت و برای انجام این کار، از ملات سیمان در بازسازی سقف و بام آرامگاه استفاده کرد.
نوبت دوم مرمت در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۷ هجری شمسی سوالات و انتقادات بسیاری را به همراه داشت. اولین نکته، زمان طولانی بازسازی این اثر بود که نگرانیهای بسیاری را در میان تاریخ دوستان ایرانی برانگیخت. نکته دوم پیدا شدن استخوانی در حین بازسازی از میان سنگها بود که هیچگاه سرنوشت آن مشخص نشد و افراد زیادی هنوز به دنبال یافتن جوابی برای آن هستند که این استخوان متعلق به کوروش بوده یا برای فرد دیگری است. نکته سوم شیوه تعمیر سنگهای سقف آرامگاه است که عکسهای منتشرشده از آن شکافهایی در بنا را نشان میدهد.
هرچند میراث فرهنگی و مسئولان آن این نگرانیها را تکذیب و بر درست بودن مرمت و شیوههای نوین بازسازی تأکید کردهاند. آنها طولانی شدن این مرمتها را به تحقیقات و مطالعات جامع پیرامون آن نسبت داده و گفتند که مرمت قبلی که با سیمان انجامشده بود مشکلات زیادی داشت و آسیبهایی به بنا زده بود. اما در شیوه جدید، آنها با استفاده از لیزرهای پیشرفته بازسازی را انجام دادهاند که بنا را در برابر باران مقاوم کرده است.
در مورد دفن و خاکسپاری کوروش نقل قولهای بسیاری وجود دارد اما احتمالاً شما با این سخن آشنا هستید که کوروش در وصیتنامه خود آورده است که «فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا تمام اجزای بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد». این روایت در کتاب «تربیت کوروش» یا «کوروش نامه» گزنفون نیز آمده است که شاه هخامنشی از فرزندان خود میخواهد تا در زمان دفن، جسدش را مومیایی نکنند، با طلا نپوشانند و بدنش را بدون تابوت در خاک بگذارند.
البته این مطلب قابل تأمل است و نمیتوان به آن استناد کرد، زیرا فلسفه ساخت آرامگاه در مرتبهای به بلندی ۱۱ متر با وصیت کوروش همخوانی ندارد مگر اینکه وی را در زیر این آرامگاه یا در مکانی دیگر دفن کرده باشند. از طرفی دیگر، آنگونه که در روایات و نوشتهها آمده است و تعدادی از آنها را با هم مرور کردیم، جسد کوروش در تابوتی زرین قرار داشته و افرادی از آن محافظت میکردند. با این حال، نتیجهگیری و قضاوت بر عهده خوانندگان و اندیشمندان است.
داستان زندگی کوروش، البته بسیار بیشتر از اینهاست و میتوان در مورد اخلاق، کشورگشایی، بازسازی ایران و شهرسازیها در زمان وی سخنهای بسیاری راند؛ اما متأسفانه بیان تمامی آنها در این مطلب نمیگنجد. او قلمروی امپراتوری ایران را از مشرق تا کرانههای رود سند و از مغرب تا یونان و مصر گستراند و شکوه و عظمتی ماندگار به کشور تحت سلطه خود بخشید.
در زیر، معرفی که کوروش در زمان فتح بابل از خود آورده است آورده شده است:
“منم کوروش، فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ شهرانشان، نواده کوروش، شاه بزرگ، شاه شهرانشان نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهرانشان، از خانوادهای که همیشه پادشاه بوده است.”
جدا از تاریخچه و معماری خاص بناهای قدیمی، آنچه یک مکان را جذاب، اسرارآمیز و پرطرفدار میکند، داستانهایی است که پیرامون آن وجود دارد. هرچه روایتهای مختلف در مورد یک بنا بیشتر باشد، افراد زیادتری را برای کشف حقیقت بهسوی خود میکشاند. حال اگر این بنا مقبره کوروش، پادشاه معروف هخامنشی باشد، ماجرا جالبتر و خواندنیتر میشود. در ادامه داستانهای پیرامون آرامگاه کوروش را از زبان افراد مختلف و در دورههای گوناگون آورده شده تا به دیدی کامل از آنچه که این مکان بوده و هست، دستیافت:
از جمله نخستین افرادی که از آرامگاه کوروش در نوشتههای خود یاد میکنند، یونانیان هستند. نویسندهها، سیاحان و تاریخنگارانی که از ایران بازدید کرده و دیدی از این مقبره در آن زمان میدهند. آریان، استرابون و پلوتارک از جمله این افراد بودهاند. آریان در نوشتهاش از مقبره کوروش، به کتیبهای اشاره میکند که بر روی این آرامگاه وجود داشته است:
“ای انسان. من کوروش پسر کمبوجیه هستم، که شاهنشاهی پارس را بنیاد کردم و شاه (کل) آسیا بودم. پس به این آرامگاه بر من رشک مبر. بر ویران کردنش دلخوش مدار که تو نیز بر گور خود چنین نگاری، هرگاه فرمانبردار اهورامزدا باشی”
استرابون و پلوتارک نیز وجود این نوشته را تأیید و آن را با اختلافی کم در جزییات، نقل کردهاند.
اریستوپولوس از دیگر یونانیهایی است که از مقبره کوروش سخن به میان آورده است که در قسمت تاریخچه به آن اشاره شد. او که در زمان حمله و فتح ایران همراه ارتش اسکندر بوده، مواردی را در مورد آرامگاه کوروش نقل کرده است و توصیفهای وی در کتاب آناباسیس ثبتشده است. او در شرح بنا گفته است که بخشهای پایینی آرامگاه بهوسیله سنگهایی به شکل مربع ایجاد شدهاند و در بالای آرامگاه محفظهای وجود داشته است. داخل آن محفظه، تابوتی از جنس طلا قرار داشت که از جسد کوروش محافظت میکرد و در کنار تابوت نیمکتی با پایههای طلا موجود بود. در کنار اینها، شنلی آستیندار، لباسهای گوناگون و میزی کوچک در یک محفظه و درون آرامگاه وجود داشت.
اما متن این کتیبه آنگونه که یونانیان نقل کردهاند، شک و شبهههایی را در میان زبانشناسان و مورخان به وجود آورد. داندامایف از آن جمله این افراد است. او معتقد بود که جمله «بر من رشک مبر» نشان میدهد که این متن از کتیبه کوروش برداشته نشده، بلکه تنها نوشتهای بر اساس تصورات یونانیان است. از نظر او در هیچکدام از کتیبههای هخامنشی چنین تعبیری وجود ندارد و این جمله بیشتر در کتیبههای آرامگاههای یونانی دیدهشده است.
از دیگر متنهایی که بر روی کتیبههای آرامگاه کوروش نوشتهشده، نقلی است که استرابون به روایت از اُنِسیکْریت آورده است:
“اینجا آرامگاه من کوروش شاهنشاه است”
انسکریت بیان داشته که این نوشته به دو زبان یونانی و فارسی نگارش شده است اما داندامایف این متن را نیز رد میکند. او میگوید که این شکل از تعریف در میان پادشاهان هخامنشی وجود نداشته است. از طرفی دیگر از نظر داندامایف نمیتوان زبان یونانی را با استفاده از رسمالخط میخی نوشت.
با کنار هم گذاشتن این شواهد وی به این نتیجه میرسد که اغلب مورخان و مؤلفان یونانی از کتیبههایی بر مقبره کوروش سخن گفتهاند، پس بهاحتمالزیاد چنین چیزی وجود داشته است. اما یا متن کتیبهها به شکلی دیگر بوده یا بعداً در زمان داریوش نگاشته شده و بر روی مقبره نصبشده است.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، از مشهورترین نامها و نسبتهایی که به مقبره کوروش داده شده است، در دوره فراگیری اسلام در ایرانزمین بوده که از این بنا بهعنوان مشهد مادر سلیمان، قبر مادر سلیمان، گور مادر سلیمان، مسجد مادر سلیمان و تخت مادر سلیمان نام میبردند. زیرا بعد از حمله اسکندر به ایران، حکومت اشکانیان و ساسانیان و همچنین پس از حمله اعراب و تحت تصرف درآمدن کشورمان، اندکاندک آرامگاه، هویت اصلی خود را از دست داد و مردم نسبت دیگری به این بنا دادند. آنها بر این عقیده بودند که جابهجایی این سنگهایی عظیم (و دیگر سازهها و بناهای سنگی مانند تخت جمشید) کار انسان نیست و نیرویی مافوق بشری برای به حرکت درآوردن این سنگها نیاز است. به همین دلیل، بیان میکردند که حضرت سلیمان با استفاده از جنها و دیوهایی که در خدمت داشت این سنگها را از محل حکومت و پیامبری خود به این مکان منتقل کرده است تا آرامگاهی برای مادر خود بسازد. اینگونه شد که بنای آرامگاه به مقبرهای برای مادر حضرت سلیمان تبدیل و به این نام خوانده شد.
از جمله منابعی که اشارهای مختصر به این موضوع داشته فارسنامه ابن بلخی است که در ۵۱۰ هجری قمری (۴۹۵ هجری شمسی) نوشتهشده است:
“مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است طول آن چهار فرسنگ اما عرض ندارد مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کردهاند خانه به چهار سو هیچکس در آن خانه نتواند نگریدن کی گویند کی طلسمی ساختهاند کی هر کی در آن نگرد کور شود اما کسی را ندیدهام کی این آزمایش کند.”
دیگر منبع معتبری که این نام را در نوشته خود آورده، نزههالقلوب تألیف حمدالله مستوفی است. او مطلب خود را از فارسنامه ابن بلخی برداشته و ذیل مبحث مرغزار کلان اشارهای به مشهد مادر سلیمان کرده است.
از دیگر افرادی که بیان کردهاند این آرامگاه، مشهد مادر سلیمان بوده، یان استرایس جهانگرد هلندی است. وی در قرن هفدهم میلادی (۱۶۷۲ میلادی یا ۱۰۵۰ هجری شمسی) سفری به پاسارگاد داشت و بیان کرد مردم بهویژه زنان برای زیارت به این مکان میآمدند و آن را به نام مشهد مادر سلیمان میخواندند.
اما برخی نیز از این مکان نه بهعنوان مقبره مادر سلیمان که بهعنوان مدفن مادر سلیمان، چهاردهمین خلیفه پس از حضرت علی یاد میکنند. از جمله این افراد آلبرت فون ماندلسو بود که در سال ۱۶۳۸ میلادی (۱۰۱۶ هجری شمسی) با پیروی از روحانیون مسیحی شیرازی این مکان را مشهد مادر سلیمان (مادر خلیفه) خواند.
در سالهای ابتدایی قرن بیستم زمانی که مردم هنوز بر این باور بودند که این آرامگاه مدفن مادر سلیمان است، به زیارت آن میرفتند و از او حاجت میخواستند. الیوت کروشی ویلیامز، دیپلمات انگلیسی دیدار خود از این مکان در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۲۸۵ هجری شمسی) را چنین توصیف کرده است:
“به نظر میآید ایرانی، افسانه را به تاریخ، و خرافات را به هر دو ترجیح میدهد. از این رو امروز آرامگاه کوروش در سرزمین خودش با نام ‘تخت مادر سلیمان’ شناخته میشود. چنین است که آرامگاه کوروش به طرزی مبهم نصیب «مادر سلیمان» میشود و قوتهای فراطبیعی به این موجود الوهی که گمان میرود در قبر خفته است نسبت داده میشود. دختران و مخدرات که مشکلات عشقی یا کمبودهای عاطفی و جز آن میدارند پیشکشهایی که شامل قوطیهای حلبی میشود به درون آرامگاه میآورند و به ریسمانی که در گوشه اندرونی بسته شده است میآویزند.”
اما این تمام روایات پیرامون این بنا نیست و داستان آن ادامه دارد. بسیاری آرامگاه را نه محل دفن مادر حضرت سلیمان که مقبرهای از بانویی هخامنشی میدانستند. از افرادی که این مسئله را طرح کردند میتوان به مارسل دیولافوآ (همسر مادام دیولافوآ، جهانگرد معروف فرانسوی) اشاره کرد که این مکان را مقبره ماندانا (مادر کوروش) میدانست. از طرفی دیگر اوپرت آن را آرامگاه کاسندان زن کوروش میخواند.
فیثاغورث دانشمند، ریاضیدان و سیّاح معروف یونانی است که گفتهشده در زمان هخامنشیان (داریوش کبیر) به ایران سفرکرده و شخصاً در خاکسپاری کوروش شرکت داشته است. آورده شده که او مشاهدههای خود را در کتابی به نام «سیاحتنامه» یادداشت کرده است که این کتاب بعدها در ایران به چاپ رسید. در مورد محتوای این کتاب و آنچه در آن بیانشده است، تردیدهای بسیاری وجود دارد. نوشتهها با یکدیگر متناقض است و ازلحاظ تاریخ زمانی و سیر تاریخی اشتباهاتی در آن دیده میشود. اما به دلیل رسالتی که کارناوال در ارائه مطلبی جامع و کامل درزمینه یک جاذبه بهخصوص دارد، این قسمت از تاریخ را به علاقهمندان ارائه میدهد و قضاوت را بر عهده آنان میگذارد.
گزارشی که در زیر آورده شده، آن قسمت از مطلبی است که فیثاغورث در فصل هفتم کتاب سیاحتنامه آورده است و مراسم خاکسپاری و بدرقه جنازه کوروش بزرگ را شرح میدهد. در کنار آن قسمتهایی از وصیتنامه کوروش نیز بازنگاری شده است.
“چون من از این جهان درگذشتم، پیکر سرد شدهام را با زر و سیم نیارایید، بلکه آن را زود به خاک بسپارید.”
شرح خاکسپاری کوروش بزرگ در کتاب سیاحتنامه فیثاغورث:
درباریان جملگی سواره و داریوش در جلو شتابان تا سه هزار قدم از شهر براندند در این آداب و مراسم که بهراستی پُر مهیب و مؤقر بود من نیز حضور داشتم، چند دسته موسیقیدان پیشاپیش موکب بهنوبت آهنگهای اندوه افزای و آوازهای فیروزی به گوش میرساندند. از یک سو بر مرگ پادشاه کشورگشای، سوگواری میکردند و از دیگر سوی مفاخر او را میستودند.
شمار حاضران از ده هزار افزون بود و هر یک دو شاخه درخت بهدست داشتند؛ یکی نخل و دیگری سرو. گفتی غنائم و اموال که کوروش از ملل تابعه گرفته قدها را خم کرده بود، پای پیلان و اشتران را پاشنههای زر بسته بودند.
آخر کار فوجی از جنگ جویان و دست یاران پادشاه بزرگ و دیگر رزمآزمایان که در پیروزیها شرکت میکردند آمدند. آمیزش از غرور و اندوه در چهره آنان پیدا بود. بی اسلحه بازوان بههمپیچیده ساکت و غمناک سه هزار نفر بودند. در مرکز این گروه که انظار را به خود متوجه میداشت، گردونه پیروزی کوروش جای گرفته بود. گردونه چهار مالبند و هشت اسب سپید داشت؛ دهانه آنها طلا بود. سنجهای کوچکِ زرین به سنام و یراقشان آویخته بودند، هنگام برخوردن به هم آوازی خوش از آن بر میخواست.
محافظان جسد سرودهای خورشید و بهرام میخواندند. در هر هزار قدم برای سوختن عطریات و بخورات پیرامون گردونه میایستادند، برگهای خرما بر گردونه سایه میافکند و خواب گاهی در آن نهاده بود زرین؛ پوشیده به منسوجات ارغوانی و پارچههای گلدوزی بابلی در اطراف آن جامهها، کمربندها، زرهها، شمشیرها، طوقها، یاره ها، سپرها، زیورها، پنداشتی همه این ظرایف و نفایس زیر یک حله شاهانه فراخ که کفن کوروش تواند بود؛ مدفون است.
این بازماندههای بهاناپذیر از خلال تابوت و شبکهها نمایان بود. تاج گوهر نگاره روی تابوت در روشنایی و درخشندگی، با فروغ خورشید معارضت میکرد (در تعارض بود). خروس بالای گردونه پروبال میزد. خیل پرخاش جویانِ دیرین، صورت این پرنده دلیر را به درفشهای خود نقش کرده بودند و این اشارتی بود به نیروی جنگی کوروش. سپهسالاری سالخورده بر عرابهای که چرخهایش به حربههای داس مانند مجهز بود، سوار و پرچم کوروش را بهدست داشت.
سخنان واپسین پادشاه را با حروف درشت بر پردهی کتانِ پرچم نگاشته بودند:
“فرزندانِ من، هنگامیکه تن من از روح تهی شد آن را در زر و سیم و چیزهای دیگر مگذارید و زود به خاکش سپارید. از آمیختگی به خاک که پدید آرنده خوشیها و پرورنده جهانیان است، چیزی نیکوتر نتواند بود. من همه عمر دوستدارِ انسان بودهام. اکنون نیز از پیوستن به خیرخواه بزرگِ انسان بسی شادمانم. پارسیان و یارانِ مرا بخوانید پیرامون آرامگاهِ من انجمن شوند و در این شادی با من انباز باشند. که پسازاین از هیچ بیم نخواهم داشت. همراه خدایان رخت از گیتی بیرون میبرم و یا به نیستی مبدل میشوم.”
گرانبهاترین تاوانها و غنیمتهای کوروش را از عقب جنازه میآوردند. چناری و تاکی با اندازه طبیعی از زر ناب، ظروف زرینه بیشمار، جام نفیس سمیرامیس به وزن پنجاه تالان. این تحف و بدایع پنجاه هزار تالان مصری ارزش داشت. موکب ماتم به دروازه شهر رسید، داریوش فرمان توقف داد. زرتشت با روحانیانِ پادشاه پیشین، آداب تقدیس بزرگ را بهجای آورد. در این اثنا، داریوش درِ گردونه تابوت را میبوسید. پس از اندکی تأمل، سخنانِ اخیر کوروش را خواند و سپس به حالتی که گفتی شاه متوفی را مخاطب داشته چنین بیان کرد:
“شهریارا! ما فرمان تو را محترم میداریم. از بیست سال تاکنون کالبد تو بی جاه و جلال در اکباتان در آغوش خاک خفته بود؛ فروتنی و بردباری تو را همین بس.
روز حقشناسی فرارسیده؛ پارس و همه عالم وامدارِ توست. هنرهای جنگی و فضایل ذاتی تو، پاداشی درخور مقام و مرتبت خویش نیافته. اجازه فرمای دومین جانشین تو، بنایی سترگ و پایدار به نامِ تو برافرازد تا ناموران و بزرگان روزگار آینده آنجا گرد آیند، تعالیم تو را بیاموزند و تعظیمات خود را بر تو عرضه دارند.”
داریوش فرود آمد، به گشایش درهای پرسپولیس فرمان داد و موکب را به قصرِ کوروش رهنمون شد و جسد شاه، سه روز و سه شب مورد احتراماتِ جمهور خلق بود. آواز دو جوخه خوانندگانِ سرودهای مقدس بهطور دائم شنیده میشد. همه مردم در برابر جنازه کوروش بار یافتند و اکلیلهای گل بر آن بیفشاندند؛ شب سومین روز آماده حرکت شدند.
مقارن طلوع آفتاب در همان وقت که پارسیان هر بامداد شعایر مذهبی خود را به نیر اعظم تقدیم میکنند، اشارتِ کوچ دادند و راهی میان مشرق و جنوب پیش گرفتند. مردم دهکدههای حوالی در معبر مجتمع بودند، در پایان کار به کنار نهر کوروش رسیدند. این نهر در اطراف دیوار بارویی که کوروش ساخته و همنامِ اوست جاری است.
در مرکز این دهکده (پاسارگاد)، بیشهای است پردرخت و مرغزاری مصفا که جویباری چند، آن را خرم و شاداب دارد. در زیر این سایه دلپسند، بنایی مربع از آثار کمبوجیه نمایان است. دیوارهایش از سنگهای قطور یک تخته سقفی سنگین از آجر بر آن نهاده، مدخل قبر در سقف و همانجا مجرایی است سرپوشیده متناسب. مرور تابوت به استعانت آلات، تابوت را بلند کرده به مدخل رسانیدند. در طول مجری لغزید و در جایگاه خود ایستاد.
هنگام انجام این مراسم چیزی که مرا متأثر ساخت، احوال سپاهیان کهنسال بود. هماندم که کالبد فرمانده شهیر آنان ازنظر ناپدید شد، اشکشان بر گونههایی که علائم جراحات در آنها پدیدار بود فروریخت. پس از بسته شدن در قبر، مدتی دیده در آن دوخته و دل برداشتن نمیتوانستند. داریوش اینان را به دور شدن از مدفن و نشستن در ولیمه شاه راضی کرد. چند تن به ستیزه آن جای بماندند، میخواستند در بیشههای مجاور قبر زیست کرده، زندگانی را در همین جای بهپایان برند.
شاه، مغان را به خدمت کوروش گماشت و در منزلی نزدیک بنشاند و فرمان شغل و رتبتشان بداد هرماه بایستی اسبی سپید نزد مغان آورند تا برای روح کوروش قربانی کنند. هر صبح سبدی از میوههای خوب به آنجا آورده، مقابل قبر؛ روی میز طلا میگذاردند. جز این، هرروز گوسپندی و مقداری آرد و شراب برای خوراک مغان داده میشود. بهحکم داریوش این کلمات را روی قبر بر قطعه رخام (مرمر) نقر (حفر) کردند:
“ای رهگذر فانی، من کوروش پسر کمبوجیهام. شاهنشاهی آسیا را برای پارس متحد ساختم. بر قبر من رشک مبر.”
اگر قصد دارید از آرامگاه کوروش بزرگ دیدن فرمایید، اطلاعات زیر را بخوانید:
ساعات بازدید از آرامگاه کوروش در نیمه اول سال همهروزه از ساعت ۸:۳۰ الی ۱۹:۳۰ و در نیمه دوم سال همهروزه از ساعت ۸:۰۰ الی ۱۷:۳۰ میباشد.
این مجموعه در تعطیلات رسمی، بسته میباشد و بهتر قبل از حرکت، با شماره تماس مجموعه تماس حاصل فرمایید و از باز بودن آرامگاه کوروش مطمئن شوید.
شماره تماس مجموعه جهت کسب اطلاعات بیشتر: ۴۳۵۸۲۷۹۰-۰۷۱
هزینه بازدید از آرامگاه کوروش در ابتدای سال ۱۳۹۹، برای هر فرد ایرانی برابر با ۵,۰۰۰ تومان و برای هر فرد خارجی برابر با ۵۰,۰۰۰ تومان میباشد.
آرامگاه کوروش بزرگ در تاریخ ۲۴ شهریور ماه سال ۱۳۱۰ هجری شمسی با شماره ثبت ۱۹ در ردیف آثار ملی قرار گرفت.
آرامگاه کوروش بزرگ در سال ۲۰۰۴ میلادی به عنوان زیرمجموعه پاسارگاد تحت شماره ۱۱۰۶ در میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.
بزرگراه صفاشهر به سعادت شهر، جاده پاسارگاد